با ما در ارتباط باشید : 09199726467

شهدا

شهید علیرضا آملی


شناسه


نام: علیرضا

نام خانوادگی: آملی

معروف به: علی آملی

نام پدر: غلامحسن

تاریخ تولد: 20 شهریور 1345

محل تولد: کرج

سن: 20 سال

تاریخ شهادت: 19 دی 1365

محل شهادت: شلمچه

عملیات: مرحله اول کربلای 5

سمت: معاون گردان علی اکبر

یگان: لشکر 10 سیدالشهدا

مزار: کرج – امامزاده محمد


زندگینامه


ظهر یکی از آخرین روزهای شهریور سال 1345 بود. بانگ الله اکبر اذان که بلند شد، علیرضا آملی در شهر کرج، چشم به جهان گشود.

او اولين فرزند پسر خانواده بود و با حضورش در جمع گرم خانواده، شادي و شور ديگري به پا كرد و با آمدنش خير و بركت را براي خانواده به همراه آورد.

کودکی اش را در دامان پر مهر مادري پر تلا ش و در سايه پدري زحمتكش گذراند. از همان كودكي و سن هفت سالگی به نماز می ایستاد و با اخلاق و رفتار خويش همه را مجذوب خود كرده بود.

دوران ابتدائي و راهنمائي را در مدرسه دكتر دواچي با موفقيت پشت سر گذاشت. وقتی در دبیرستان شهدای انقلاب نام نویسی کرد، جنگ هم آغاز شد و بدین مرحله ی جدیدی از زندگی علی هم شروع شد.

او ديگر تنها به درس خواندن اكتفا نمي كرد و با فعاليت در پايگاه بسيج محل، خود را آماده براي حركتي بزرگ مي كرد. او در مدرسه عشق و ايثار نام نوشته بود و با كمك مرداني بزرگ و عاشق چون شهيد سلماني كه از نزديك با او بودند و مانند معلمي دلسوز او را راهنمائي مي كردند، در ميسر حركتي كه انتخاب كرده بود به سرعت پيش مي رفت.

فرياد بلند علي ديگر كمتر در ميدان ورزشي محل، كه در اوقات بيكاريش در آن به ورزش فوتبال مي پرداخت، شنيده مي شد. دیگر هركس مي خواست علي را ببيند، بايد در پايگاه بسيج يا واحد فرهنگي اتحاديه انجمن‎هاي اسلامي دانش آموزان كرج به دنبالش می گشت.

علي از بدو ورودش به اتحاديه در واحد تبليغات مشغول فعاليت شد و بعد از مدتي خصوصيات اخلاقي‎اش مخصوصاً نظم او در كارها مورد توجه همه قرار گرفت. او به عنوان الگوي انضباط و معلم اخلاق در بين دوستان معرفي شده بود.

علي در حال تكامل بود؛ تكامل در بُعد انسانيت و آنچه خدا به او به امانت داده بود.

در اين ايام بود كه گويي فريادي رسا او را به سوي خود مي خواند؛ صدايي كه تا اعماق وجودش نفوذ و او را بي قرار كرده بود. آري! او نداي هل من ناصر حسين(ع) از صحراي كربلا را از زبان رهبر كبير انقلاب با گوش جان شنيده بود و لبيك گفته بود. علی ديگر آرام و قرار نداشت و براي پيوستن به ياران حسين(ع) سخت مي كوشيد. با آنكه هنوز شايد در سني نبود كه از لحاظ شرعي و قانوني بر او تكليف باشد، ولي با تمام وجودش تلاش مي كرد تا بالاخره موفق شد در سال 60 به جبهه برود و با شركت در عمليات رمضان شجاعت و دليري خودر ا در بوته آزمايش قرار دهد و موفق بيرون آيد. علی در همان عملیات براي اولين بار مجروح شد. آري او سند قبولي‎اش را گرفته و به عنوان سرباز امام زمان (عج) و لبيك گوي نداي امام حسين (ع) پذيرفته شده بود. ديگر حاضر نبود از اردوگاه حسين (ع) پا بيرون بگذارد، به همین خاطر، بعد از مدتي استراحت، مجدداً به جبهه رفت و در عمليات مسلم بن عقيل(ع) شركت كرد و این بار از ناحيه سينه در هنگام شليك گلوله آرپي چي به سوي دشمن مجروح شد و هدف مستقیم دوشکا قرار گرفت. مدتها طول كشيد تا اين مجروحيت او بهبود يافت ولي به محض کسب سلامتي نسبی، دوباره به سوي جبهه روان شد. این بار در عمليات والفجر 4 شركت كرد و براي سومين بار مجروح شد (از ناحيه سر) ولي با كمال تاسف معلم بزرگوارش شهيد سلماني كه از كودكي در كنارش بود به درجه رفيع شهادت نائل گرديد و با شهادتش شيوه زندگي كردن و سوختن در راه معبود و كشته شدن و با روي خونين به لقاء دوست رفتن را به شاگردش كه ديگر خود معلمي شده بود آموخت. علی بعد از عمليات والفجر 4 به علت مجروحيت خود و فقدان شهيد سلماني مجبور بود براي مدتي در كرج بماند، ولي بودنش در شهر او را از فعاليت براي جنگ باز نداشت. او با حضورش در اردوگاه هاي آموزشي آنچه خود اندوخته بود به ديگران مي آموخت. اخلاق نيكويش چنان روي افراد اثر گذاشته بود كه او را محبوب تر از هميشه گردانده بود. علي بعد از مدتي مجدداً عازم جبهه شد و در عمليات خيبر شركت كرد و براي چندمين بار مجروح شد. يكي از همرزمانش مي گفت:

علي در اين عمليات چنان رشادتي از خود نشان داد كه باور كردني نبود. زماني كه كليه نيروهاي گروهشان زخمي يا شهيد شده بودند، او به تنهايي درون كانالي ايستاده بود و مقاومت مي كرد و هر چه اصرار مي كرديم كه بيايد او استوار و محكم ايستاده بود تا اينكه از ناحيه سر مجروح شد.

علیرضا آملی به ناچار مجبور شد مجدداً به شهر بازگردد و براي مدتي در آنجا بماند. در اين ايام بود كه در واحد سازماندهي بسيج كرج مشغول به فعاليت شد. بعد از مدتي دوباره عازم جبهه شد. فعاليت علي در لشكر حضرت رسول (ص) به حدي بود كه كليه فرماندهان گردانها او را مي شناختند و به شجاعت و دلاوري او آگاه بودند ولي او مي خواست در كنار همرزم قديمي معلم شهيدش، يعني برادر حاج حميد تقي زاده فرمانده گردان حضرت علي اكبر(ع) از لشكر سيدالشهداء(ع) باشد، بدين دليل از لشكر حضرت رسول (ص) به تیپ سيدالشهداء(ع) رفت و در اين هنگام مرحله تازه اي در فعاليت جنگ و جبهه برايش شروع شد. از همان روزهاي اول ورود به گردان حضرت علي اكبر (ع) به گونه اي عمل كرد كه خيلي سريع لياقت خود را نشان داد و يكي از مهره هاي قوي گردان گرديد و همه روي سخنانش حساب مي كردند. او در كنار اين رشد نظامي، در بعد عبادي نیز چنان رشد كرد كه گوي سبقت را از ديگران ربوده بود و به درجه اي رسيده بود كه هيچ چيز غير از خدا و هيچ كاري جز براي خدا ارزش نداشت. به گفته همرزمانش از زمان ورودش به جبهه ها نماز شبش ترك نشد. صداي ناله هاي جانسوز پس از نمازش كه از درون سينه اش بيرون مي آمد و از فراق يار مي سوخت، فضاي گردن را حالتی روحاني و خاص مي بخشید.

آري! علي با تمام وجود مي سوخت و با سوختن، درس عشق بازي را به ديگران مي آموخت. به كساني چون شهيدان حسن يدالهي، منصور مهدي، قاسم كشميري، باقر آقايي و عده اي ديگر كه همگي آنها آنقدر سوختند تا مانند معلمشان به شهادت رسيدند. صداي جانسوز خواندن زيارت عاشورايش قبل از هر نماز صبح و گريه هاي بلندش هيچ وقت فراموش نمي شود. اين حال او در كليه نيروهاي گردان اثر گذاشته بود مخصوصاً در نيروهاي گروهان خودش كه همگي مانند استادشان شده بودند.

در عمليات والفجر 8 او فرماندهي گروهان شهادت را به عهده داشت. در آخرين مراحل عمليات در جزيره ام الرصاص، او و شهيد علي قرباني، شهيد يدالهي زماني كه هيچ نيرويي در منطقه عملياتي وجود نداشت، ایثارگری کرده و همراه معاون گردان حمید تقی زاده توانستند مدت زيادي دشمن را زمين‎گير كنند تا نيروهاي كمكي برسند. علی در همين عمليات بود كه لياقت خود را به عنوان يك فرمانده خوب نشان داد و مورد تاييد كامل فرماندهان خود واقع شد. شجاعت و دليري‎اش و از طرفي رهبري خوب نيروها به حدي بود كه در عمليات هاي بعدي از طرف فرمانده لشكر سيدالشهداء(ع) به عنوان بهترين مسئول گروهان معرفي شد. همه روي كار او حساب مي كردند و اكثر كارهاي مشكل از طرف فرمانده گردان به عهده او گذاشته مي شد. او هم با توكل به الله و شجاعت كامل كار را با موفقيت انجام مي داد. به گفته فرمانده گردان؛ حمید تقی زاده: «اگر كاري را كه مشكل بود علي مي توانست حل بكند مسئله اي نبود ولي اگر علي انجام نمي داد مطمئن بوديم كه كسي ديگر نمي تواند انجام دهد.»

آوازه پيروزي و فتح مهران و شجاعتهاي او در اين عمليات مهم و عملیات كربلاي 2 و رشادتهاي او در ارتفاعات قلاويزان براي بسیاری روشن است. گويي تمامي جبهه هاي كشورمان در غرب و جنوب شاهد و سندي گويا بر دلاوريهاي اين آزاد مرد است زيرا او در اكثر جبهه ها حضور داشت و به عنوان يك نيروي فعال كار مي كرد.

در عمليات كربلاي 2 بود كه براي چندين بار زخمي شد و در بيمارستان اراك بهتري شد و در اين مرحله از مجروحيتش بود كه گويي خداوند وعده وصال را به او داد زيرا به گفته مادرش در زمان بيهوشي بعد از عمل، علي با ائمه سخن مي گفت و طلب شهادت مي كرد و چنان سخن مي گفت كه تمام اطرافيانش تحت تاثير قرار گرفته بودند.

آري! علي دنيا را مانند زنداني براي خود مي ديد و براي رهايي از آن دست به دامان اهل بيت شده بود و بعد از مجروحيت و قبل از عمليات كربلاي 4 بود كه خوابي دید و اين خواب را براي مادرش تعریف کرده بود كه: مولا و سرور خود آقا امام حسين (ع) را در خواب ديده بود و از آقا خواسته بود كه از خدا برايش طلب شهادت كند و گويي پذيرفته شده بود. از اين زمان به بعد بود كه ديگر دعاهاي علي سوز و نواي ديگري پيدا كرده بود، زيرا او تا قبل از اين مسئله به گفته خودش هيچ وقت طلب شهادت از خدا نمي كرد زيرا راضي بود به رضاي او، ولي گويا او ديگر از اين هجران و دوري خسته شده بود و پيمانه عشق او لبريز شده بود و زنده بودنش مانع بين او و معشوق بود. علی ديگر فقط در كنار يار آرام مي گرفت و تمام تلاشش براي رسيدن به او بود. ديگر صبر و قرارش تمام شده بود. اكثر شبها را بيدار بود، با خدا راز و نياز مي كرد و زيارت عاشورا را با سوز و آه بيشتري می خواند. گويي ديگر زمان وصال رسيده بود و مي خواست به سوي معبودش پرواز كند.

با شروع عمليات كربلاي 4 او خود را كاملاً آماده رفتن كرده بود ولي به دلائلي كه گردان وارد كار نشد، به اردوگاه بازگشت. سخت غمگين و افسرده شده بود. گويي اين كار او را براي مدتي از ديدار يار محروم كرده بود، ولي ديري نپائيد كه با شروع عمليات كربلاي 5 او با نيروهايش به عنوان نيروهاي غواص و خط شكن باید وارد كار مي شد. در آخرين لحظات بود كه علي خود را آغشته به عطر بهشتي كرد و اين عطر به حدي بود كه فضاي وسيعي را خوشبو كرده بود و همه متوجه شده بودند. آري ملائك بالهايشان را به زير پاهاي علی و همرزمانش باز كرده بودند و ائمه به پيشواز رادمردان آمده بودند. گويي آن شب بهشت و بهشتيان همه منتظر ورود عده اي از عاشقان حقيقي و بندگان صالح خداوند بودند.

آن شب غمي جانگداز سينه عده اي را مي فشرد چون شاهد عروج خونين بهترین دوستانشان بودند. آن شب در آسمان گويي ستاره اي نمي درخشيد زيرا نور ستارگاني كه بر روي زمين و در ميان آب مي درخشيد ديده آسمانيان را هم خيره كرده بود و ستارگان از ميان خاك و خون و آبي كه با خون سرخشان رنگين كرده بودند، به آسمان مي رفتند و در جوار رحمت حق قرار مي گرفتند، مكاني كه حتي ملائك هم نمي توانند در آن قدم بگذارند.

آري! علي پرواز كرده بود، پروازي عارفانه و زيبا و با چهره اي نوراني. او به همراه يارانش رفت ولي فداكاريها و رشادتهايش، تقوا و عبادتش، عشق و ايثارش، هر كدام كتابي بزرگ براي رهروان راهش است.

او رفت ولی زندگی این جوان 20 ساله، بخصوص از 16 سالگی که در جبهه بود تا لحظه ی شهادتش، الگویی برای همگان است.


وصیتنامه


خدايا، اينك يقين كرده ام كه تو بهترين دوست همزبان مني.

خدايا، عنايتي بفرما و به اين بنده ات چنان ثبات قدمي عطا بفرما كه بتوانم تا نوشيدن شهد شيرين شهادت و پيروزي اسلام بر كفر در جرگه جندالله قرار گيرم.

برادران و خواهرانم، انقلاب اسلامي نهالي است كه با خون بهترين فرزندان قرآن و اسلام آبياري شده است.

برادران و خواهران بدانيد و هوشيار باشيد كه همانهائي كه ديروز قرآنها را در برابر علي (ع) بر سر نيزه كردند، … در زمان ما هستند.

زنهار كه ماحصل خون شهداي جنگ تحميلي ولايت فقيه است و امام خميني ولي فقيه است.

اين معركه جنگ بهترين محك براي شناختن افراد مي باشد.

برادران بدون شبك جبهه ها امروز كربلاي اباعبدالله الحسين (ع) است. ميوه چينان انقلاب از راه رسيده اند و بر سر سفره اي كه محرومين خون داده اند نشسته اند.

اي امت حزب الله اين شعار «خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار» را با سوز و ضجه از اعماق دلهاي سوخته تان بگوئيد.

اميد اسلام به شما جوانان است درس بخوانيد و تقوي پيشه كنيد.

شهد شيرين ظفر از قدح وصل چشيد
بي دلي كز دل و جان در ره ميثاق گذشت


مصاحبه بعد از عملیات والفجر 8 در فاو


بسم الله الرحمن الرحيم

لطفاً خودتان را معرفي كنيد؟

لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم اينجانب بنده حقير عليرضا آملي عضو سپاه پاسداران اعزامي از كرج

شما چه مدت در جبهه جنگ بوده ايد؟

از آن جا كه خداوند توفيق به ما داده مدت 4 سال در جبهه هاي جنگ مي باشم

شما در چه عمليات هايي شركت كرده ايد؟

تا آن جا كه خداوند توفيق داده در چند عمليات شركت كرده ام

يكي از خاطرات خوبي كه در اين عملياتها داشته ايد بيان كنيد.

همانطوري كه مي دانيد تمام جبهه و عمليات شور و خاطره است ولي جديدترين خاطره كه برايم هست در جزيره ام الرصاص در والفجر 8 كه زماني درگيري در مقر تيپ دشمن شديد شده بود و آتش سنگين دشمن باعث شده بود نيروهاي اسلام زمين گير شوند شهيد رجبعلي پهلواني يكي از دريادلان بسيجي بود بلند شد و گفت هر كس كه مي خواهد امام حسين (ع) را زيارت كند بايد به آن طرف خاكريز برود كه اين حرف آتشي برانگيخت و خود به آن طرف خاكريز رفت و با گفتن كلمه ز ائرين امام حسين (ع) در اين سمت خاكريز هستند، با دشمن درگير شد و بعد از كشتن عده اي از دشمنان به شهادت رسيد و اين بهترين خاطره هر چند تلخ بود كه براي من درس بود او با كارش به ما شهامت و جرات داد، ما بايد همچون علي اكبر امام حسين (ع) جلو برويم و انجام وظيفه كنيم.

شما تا كنون كدام يك از عملياتها را موفق تر از بعد سياسي و نظامي ديده ايد؟

طبق گفته امام عزيز ما چه كشته شويم و چه بكشيم پيروزيم و شكست براي ما در اسلام معني ندارد ولي در بين عملياتها، عمليات والفجر 8 بود كه حماسه فاو را آفريد كه از نظر انهدام نيروي دشمن و تجهيزات جنگي آن و موقعيت استراتژيكي و موقعيت سياسي بسيار مهم بود.

آيا تا به حال شاهد امدادهاي غيبي خداوند در جبهه ها بوده ايد؟

كمك خداوند به رزمندگان در جبهه ها فراوان به چشم مي خورد و يكي از اين كمكها در همين عمليات والفجر 8 بود كه قبل از شروع عمليات زماني كه نيروها مي خواستند به مقر تاكتيكي بروند چنان ابري آسمان را گرفت كه چشم دشمنان را كور كرد و هواپيماهاي دشمن نتوانستند شناسايي كنند و نه بمباران و وقتي نيروها به مقصد رسيدند هوا صاف شد و در شب عمليات هم باز هوا ابري شد و باران باريد بگونه اي كه صداي قايقها به گوش دشمن نمي رسيد و نيروها بدون هيچ مشكلي به بالاي سر دشمن رسيدند. اين امداد ما هميشه هست و خداوند گفته است من هميشه به كمك مومنان و بندگان خود مي آيم.

درباره حضور دانش آموزان در جبهه ها چه نظري داريد؟

ما در يك جبهه نمي جنگيم جنگ ما در ابعاد مختلفي است يكي از ابعاد ديگر آن جنگ دانش آموزان ما با جهل و ناداني است و دانش آموزان در جبهه جنگ هم درس مي خوانند و معلمين دلسوز، فداكار و با تقوا در اينجا واقعاً زحمت مي كشند و خدمت مي كنند.

نظر شما درباره پيام امام امت كه فرمودند رفتن به جبهه ها از اهم واجبات الهي است چگونه است:

من كوچكتر از آن هستم كه بخواهم نظر بدهم يا تحليل كنم ولي مهم اين است كه چرا امام اين پيام را دادند. وضع جنگ بعد از اين عمليات 180 درجه تغيير كرده است با اين عمليات موفق و بي نظير تمام تحليلهاي ناظرين سياسي و جنگ را عوض كرد و ايران را در موقعيت سياسي بهتري قرار داد و موضع گيريهاي زيادي در ابعاد سياسي و تبليغاتي در جهان در برابر ايران گرفته شد و اين مسئله نمايانگر اين بود كه اين حركت چقدر مهم بوده است. اينك كه زمان حساسي را مي گذرانيم شليك هر گلوله و توپ و حضور هر رزمنده در جبهه كامي است در جهت دست يافتن به پيروزي و تحكيم بخشيدن به آن و چون دشمن آخرين نفسهاي خود را مي كشد بخاطر همين حضور ما و ديگر برادران رزمنده در جبهه سرنوشت جنگ را مشخص مي كند ما بايد جنگ را زودتر به پايان برسانيم و مشغول سازندگي كشورمان بشويم و انقلابمان را صادر كنيم و امام هم با توجه به اين موقعيت حساس اين فرمان را مي دهند كه هر چه زودتر كار صدام را يكسره كنيم و راه كربلا را باز كنيم و همگي مخصوصاً آنها كه در جنگ و انقلاب زجر كشيدند و شهيد دادند به زيارت حرم مطهر امام حسين (ع) و ديگر ائمه برويم. (انشاء الله)
آن عده كه پيام امام را با تمام وجود درك كرده اند در جبهه ها حضور پيدا مي كنند و تا آخرين لحظه خواهند ماند تا پيروزي نصيب اسلام شود.

پيام شما به ملت شهيد پرورمان چيست؟

زمان، زمان حساسي است ما مردم بايد خود را گونه اي بسازيم كه امام زمان (عج) به ما نظر داشته باشد و رضايت ايشان را جلب كنيم، كشورمان در مظلوميت كامل به سر مي برد و مواظب باشيد كه ياران امام كه از سالهاي گذشته در كنار ايشان بودند و براي اسلام و انقلاب خدمت كردند در مظلوميت به سر نبردند و ما نسبت به سياست مملكت و كليه مسائل آن بي تفاوت نباشيم و مواظب باشيم كه دشمنان اسلام در دستگاه هاي دولتي نفوذ نكنند و مردم هوشيار باشند هر كس را بعنوان سخنگو و نماينده خود انتخاب نكنند و آگاهانه با اين مسئله برخورد كنند، مردم بايد جبهه ها را گرم نگه دارند و تا زماني كه امام امت گفته اند در جبهه حضور فعال پيدا كنند و همگي جمع بشويم تا كار جنگ را يكسره كنيم و كوتاهي در امر جنگ كوتاهي در خدمت به اسلام است، از جنگ غافل نشويم، جمع شدن بسيج و سپاه براي همين است ما بايد لبه تيز پيكان جنگ باشيم تا هر زمان لازم بود به دشمن ضربه بزنيم هر چند اين مسئله رنجها و سختيها دارد بار جنگ بر دوش ماست و بايد جنگ را با پيروزي به پايان برسانيم.

احساس شما و آرزوي شما چيست؟

احساس و حالي كه دارم براي خودم خواهد بود و بيان آن ممكن نيست ولي آرزو دارم كه خداوند انشاء الله از اين حقير بعنوان بنده خود راضي باشد و توفيق شهادت راه شهادتي كه مورد رضاي خودش است به اين حقير عطا كند ما هم در پيشگاه رسول خدا (ص) و فاطمه زهرا (س) و امام حسين (ع) و ائمه اطهار سربلبند باشيم و مانند مولايمان و سالارمان و اربابمان امام حسين (ع) در برابر ظلم تسليم نشويم و رضايت همه ائمه را جلب كنيم و خدا شاهد است كه شهادت ما براي بهشت او نيست بلكه براي رضاي اوست و اميدوارم كه اين فيض عظمي را نصيب ما بگرداند (انشاءالله)

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
خدايا، خدايا تا انقلاب مهدي (عج) خميني را نگهدار


خاطرات


  • محسن مومنی (همرزم شهید):

هیچوقت صدای مناجات شبانه شهید علیرضا آملی در حسینیه گردان و سجده های طولانی و راز و نیاز او با خدا از خاطرمان نمی رود…

  • محمود روشن (همرزم شهید):

شهید علیرضا آملی نمازهایش را با تواضع خاصی می خواند و در اکثر نمازهایش گریه می‌کرد.

او با اینکه سن زیادی نداشت و بیست‌ساله بود، ولی فرمانده گروهان و در اکثر عملیات‌ها خط‌شکن بود. در یکی از عملیات‌ها، فرمانده لشکر از او خواسته بود تا کالک عملیات را برای سایر فرمانده‌ها توضیح دهد.

https://www.ali-akbar.ir/6684/%d8%ad%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b9%d9%85%d9%88%d9%85%db%8c%d8%9b-%d8%ac%d8%a7%db%8c%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%b4%d9%86%d8%a7%d8%ae%d8%aa-%d8%a7%d9%81%d8%b1%d8%a7%d8%af-%d8%ae%d8%a7%d9%84%d8%b5/

https://www.ali-akbar.ir/14873/%d8%b4%d8%b1%d8%b7-%d8%b4%d9%87%db%8c%d8%af-%d8%b9%d9%84%db%8c%d8%b1%d8%b6%d8%a7-%d8%a2%d9%85%d9%84%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%b2%d8%af%d9%88%d8%a7%d8%ac/

دومین یادواره مجازی سایت گردان علی اکبر؛ ویژه شهید علی آملی بوده است.

https://www.ali-akbar.ir/3162/%da%af%d8%b2%d8%a7%d8%b1%d8%b4-%db%8c%d8%a7%d8%af%d9%88%d8%a7%d8%b1%d9%87-%d9%85%d8%ac%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d8%b4%d9%87%db%8c%d8%af-%d8%b9%d9%84%db%8c%d8%b1%d8%b6%d8%a7-%d8%a2%d9%85%d9%84%db%8c/
https://www.ali-akbar.ir/23341/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d8%ae%d8%b7-%d8%b4%d9%87%db%8c%d8%af-%d8%b9%d9%84%db%8c%d8%b1%d8%b6%d8%a7-%d8%a2%d9%85%d9%84%db%8c/

مستند



تصاویر


مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
13 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کاربران ناشناس
کاربران ناشناس
5 سال قبل

من کمتر سراغ دارم که برادر آملی در نماز گریه نکند. همواره در حال گریستن بود، برای رسیدن به وصال و عشقی که در ایشان بود می‎خواست زودتر به بچه‎هایی که رفتند بپیوندد و زودتر شهید بشود. از دوری بچه‎ها و فراق شهادت خیلی رنج می‎ برد.

کاربران ناشناس
کاربران ناشناس
5 سال قبل

در عملیات کربلای 5 منطقه ‎ای به گروهان نصر به فرماندهی برادر علیرضا آملی محول شده بود که دشمن در آنجا خیلی مقاومت می‎کرد. به دلیل حجم آتش دشمن، گروهان زمینگیر شده بود.
وقتی علی آقا وضع را دید، خودش سر ستون قرار گرفت و به این شکل به کار هدایت نیروها پرداخت و بعد از مختصر درگیری به پیشروی ادامه دادیم. برادر آملی مردانه و شجاعانه سر ستونها را هدایت کرد.
درگیری هر لحظه شدیدتر می‎ شد، طوری که جلوی پیشروی گرفته شده بود، ولی بالاخره با استقامت گروهان نصر به فرماندهی برادر آملی و گروهان های فجر و فتح، مقاومت نیروهای عراقی از بین رفت و خط شکسته شد.
تقوا و ایثار و شجاعت برادر آملی عجیب بود.

تنها
تنها
5 سال قبل

شهیدا همشون خوب بودنا ولی بعضیاشون یه جور خاصی دلنشینن مثل همین شهید
اصن عکسش آدمو میگیره🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

حقیقت گو
حقیقت گو
3 سال قبل

باسلام – لطافت روح شهیدآملی همه دوستان را به خودش جذب می کرد و هر شخصی با برخورد اول شیفته این شهید بزرگوار می شد .

پروانه
پروانه
3 سال قبل

بسیار عالی برای ما که زمان جنگ نبودیم این خاطرات و مطالب که بیشتر به افسانه ها می ماند خیلی ارزشمند است امیدوارم بتوانم به فرزندانم که دهه هشتاد و دهه نودی هستند هم منتقل کنم
التماس دعا

دلتنگ کربلا
دلتنگ کربلا
3 سال قبل

عقل پرسید که دشوارتر از مردن چیست ؟ عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است
شهدا دست ما را هم بگیرید

ناشناس
ناشناس
3 سال قبل

چنان پر شد فضای سینه از دوست
که یاد خویش گم شد از ضمیرم
روحت شاد دریادل

ناشناس
ناشناس
3 سال قبل

در سفر عاشقی ، هرچه سبکبارتر
قافله ی عشق را ، قافله سالارتر
روحت شاد فرمانده

ناشناس
ناشناس
3 سال قبل

بعد از کربلای 5 حاج فضلی هر جا مصاحبه می کرد حتما از شهید آملی نام می برد. تو تلویزیون و رادیو همیشه موقع تشریح عملیات از شهید آملی ذکر نام می کرد چون خط به مدد ایشون شکسته شد.

کاربران ناشناس
کاربران ناشناس
3 سال قبل

ایکاش منم این ادم ها رو درک می کردم
تو دیگه کی بودی؟!
می روی و گریه می آید مرا
ساعتی بنشین که باران بگذرد…
درسته هیجوقت ندیدمتون ولی واقعا دلتنگ تونم

عبدالله
عبدالله
2 سال قبل

از شهید املی بیشتر بگین هرچند این چهره و این عکسها خیلی بیشتر ازکلمات حرف برای گفتن دارن

ناشناس
ناشناس
2 ماه قبل

سلام فرمانده عزیزم سالگرد آسمانی شدنت مبارک روحت شاد و مهمان مقرب حضرت اباعبدالله (ع) باشی یاد ما اسیران زمینی باش التماس دعا

همچنین ببینید
بستن