مدتی بعد از تکمیلی کربلای ۵ که برگشتم گردان اتفاقا یادمه با مصطفی بیات اومدم. تو اتوبوس با هم بودیم. سال ۶۶ بود. یادمه رسیدیم گردان هنوز خیلی ها نیومده بودن و گردان تقریبا خالی بود.
حاج حمید تقی زاده اومده بود سرمی زد ببینه کی هست و کی نیست. با محسن ایوبی بودن. ما رو که دیدن خوشحال شدن.
منتها من پروندم برگشت خورده بود پرسنلی به خاطر مجروحیتم. مجبور شدم برم دنبال پروندم و از مصطفی جدا شدم.
مدتی بعد از تکمیلی کربلای ۵ که برگشتم گردان اتفاقا یادمه با مصطفی بیات اومدم. تو اتوبوس با هم بودیم. سال ۶۶ بود. یادمه رسیدیم گردان هنوز خیلی ها نیومده بودن و گردان تقریبا خالی بود.
حاج حمید تقی زاده اومده بود سرمی زد ببینه کی هست و کی نیست. با محسن ایوبی بودن. ما رو که دیدن خوشحال شدن.
منتها من پروندم برگشت خورده بود پرسنلی به خاطر مجروحیتم. مجبور شدم برم دنبال پروندم و از مصطفی جدا شدم.