با ما در ارتباط باشید : 09199726467

یادها

تنهای تنها…

دلنوشته برادر “مجتبی شوشتری”

برای “شهید علیرضا دره باغی”

 

مجتبی شوشتری

روزی که خبر شهادت محسن ایوبی و باقر آقائی عزیز را آوردند، من تازه از توجیه خط برگشته بودم.

با علی و میثم سر گذاشتیم به کوههای روبرو و یک دل سیر گریه کردیم…

وقتی حالمان جا آمد، علی که انگار خبر از جای دیگری داشت، برگشت گفت: میدونی سختی‌ش کجاست؟ اینکه آدم چند روز دیگه حواسش جمع بشه و ببینه دیگه هیچکس دور و برش نمونده. من احساس میکنم همۀ خوبها می‌رن. تو هم میری. حمید و علی و میثم و مهدی هم میرن و من میمونم و تنهائی… آخه گردان بدون اینها صفا هم داره؟

***

اینکه چرا معنای صحبت هایش را نفهمیدم، بماند! چون آنها عالم دیگر را می‌دیدند و من “صمٌ و بکمٌ و عمیٌ” میان دسته‌گلهای گردان…

وقتی “علی” عزیز و “داش علی کوثری” و “حمید رمضان‌نیا”ی نازنین و در عملیات بعد “مهدی عین‌الهی” السابقون شهید شدند، تنهائی را با تمام گوشت و پوستم احساس کردم؛ اما چه فایده؟!… که مرا برای همراهی آنها لایق ندانستند…

خنده های کوتاه و تبسمی که همیشه روی لبهایش بود، جانم را آتش می‌زند.

 

امیدوارم همنشین حضرت علی‌اکبر علیه السلام باشی علی جان

شهید علیرضا دره باغی

https://www.ali-akbar.ir/5639/%d8%b4%d9%87%db%8c%d8%af-%d8%b9%d9%84%db%8c%d8%b1%d8%b6%d8%a7-%d8%af%d8%b1%d9%87-%d8%a8%d8%a7%d8%ba%db%8c/

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همچنین ببینید
بستن