با ما در ارتباط باشید : 09199726467

یادها

شهیدِ زنده

مجروحیتِ برادر مصطفی بابایی” در عملیات کربلای 5

به روایتِ برادر سعید مومنی

مرحله تکمیلی عملیات کربلای 5 بود.

وقتی که اندک باقیمانده های دسته ویژه آمدند و خبر شهادت مصطفی بابایی (معاون دسته) را دادند، خیلی ناراحت شدم. من و او رفاقت نزدیکی داشتیم.

***

شب، در منطقه خوابيده بوديم که متوجه شدم کسی صدایم می کند. بلند شدم و متحیر ماندم! مصطفی بود!

پرسیدم: مگر تو شهید نشده بودی؟!… بچه ها تیر خوردنت را دیده بودند!

مصطفی شروع کرد به تعریف کردن:

«اكثر بچه ها شهيد و مجروح شده بودند. هركسي که توانست خودش را به عقب كشيد، اما دیگر دشمن مرا دیده بود. یکی از آنها آمده بود و به سر بچه ها تير خلاصي مي زد. مسئول دسته، کنار خودم افتاده بود و به شهادت رسیده بود. من او را به روي سينه ام انداختم، چشمهایم را بستم و خودم را به مردن زدم.

از لای چشمانم می دیدم که آن بعثی، حتی به شهدا هم تیر خلاصی می زند. به من که رسید، یکنفر صدایش کرد و برگشت!

ظاهرا از تیر خلاصی دشمن، خلاص شده بودم اما محض احتیاط، تا شب در همان وضعیت ماندم و تکان نخوردم.

تحمل آن شرایط، با وجود مجروحیت صورت و آفتاب گرم شلمچه و بادگیر مشکی به تن و چندین ساعت ماندن در یک حالت، سخت بود و خیلی اذیت شدم، تا آنکه شب شد و توانستم به عقب بازگردم.»

***

در حین عملیات، یک تیر از بالاترين نقطة بيني، نزديك چشم راست مصطفی بابایی خورده بود و از طرف چپ در آمده بود. زياد عمقي نبود ولي خون پاشيده بود و هركس می دید، فكر مي كرد كه به چشمش خورده است. بچه ها هم روی همین حساب گفته بودند شهید شده است.

به خواست الهی، او ماند تا ذخیره ای باشد برای نظام و انقلاب.

پی‌نوشت: جانباز مصطفی بابایی در پاییز سال 1401 به خیل یاران شهیدش پیوست

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همچنین ببینید
بستن