با ما در ارتباط باشید : 09199726467

گالری

تصاویر عملیات نصر 4

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
9 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ایوب بیگ زاده
ایوب بیگ زاده
4 سال قبل

لطفا اگر دوستان و آشنایان عکسی از عملیات نصر 4 و یا احیانا شهید علی اکبر بیگزاده دارین اطلاع بدین خیلی خیلی ممنون میشم 09183598797

اکبر نریمانی
اکبر نریمانی
4 سال قبل

سلام،خسته نباشید،عملیات نصر ۴ چون کوهستانی بود برا بردن تدارکات از الاغ استفاده میکردیم یادم ،عملیات شروع شده بود هنوز هوا روشن نشده بود که به بچه ها تدارکات گفتم وقتی هوا روشن تر شد کاروان را حرکت بده بیایند بالای ارتفاع چند بار هم سفارش کردم مسیر رمان سفید رابگیرند بیایند من ان موقع نیروی ازاد گردان بودم قرار بود گردان سجاد،ع،وگردان حر،همجوار گردان علی اکبر به خط بزند من به اتفاق دوسه نفر اخرین نفراتی بودیم که راهی منطقه عملیاتی میشودیم همینطور که در ارتفاع حرکت میکردیم که به بچه ها برسیم یکسری از نیروهای عراقی از بچه ها رد شده بودن وبا حلهله سردادن از ۵متری ما رد شدن رفتن گفتم نکنه مسیر را اشتباه امدیم شروع به الله اکبر گفتن کردیم تیراندازی کردیم سمت عراقیها بچه ها که در سنگر های عراقیهای از فراق خستگی استراحت میکردن با صدای ما وعراقیها بیرون امدن وشروع به زدن عراقیها کردن ان شد شروع پاتک عراقیها تا روشن شدن هوا چهار پنچ بار پاتک زدن که با هوشیاری بچه ها عراقیها موفق نشدن بیایند بالای ارتفاع صبح شد از تدارکات خبری نشد همینطور که اطراف ارتفاع را برسی میکردم دیدم چندین الاغ پائین ارتفاع به سمت عراقیها در حرکت هستند ومسیری که انها رفته بودن صخره ای بود نمیشود هدایتشان کرد به بالا باهمان مقدر اذوقه که بود سر کردیم بچه های مجروح را به عقب فرستادیم یادم است وقتی گفتند تا یک ساعت دیگر یواش یواش عقب نشینی کنید ما شروع به تخریب سنگرهای عراقیها ونابود کردن مهمات وسلاحهایی که قابل حمل نبود کردیم به تمام سنگرهایی که نشده بود خراب کنیم سرکشی کردیم من بودم ومحمدعلی کبیری،وجوادعبداللهی،اخرین نفرهای بودیم که از ارتفاع پائین امدیم هنوز به منطقه امن نرسیده بودیم که عراقیها به ارتفاع مسلط شده بودن وتیر کلاش از گوشه وکنارمان میگذشت رسیدم به بچه های ادوات،یک دفع دیدیم دونفر مثل گوله از ارتفاع به سمت ما میدوند به بچه های ادوات گفتیم پوشش بدهید فکر کنم از بچه های ما هستند جا مانند چشمتان روز بعد نبیند این بنده خداهای چنان میدویند که انگار روهوا حرکت میکردن خدا یارشان بود با هر مکافاتی که به خودشان را به ما رساندن الحق بچه های ادوات لشکر هم خوب اتشی ریختن،وگر نه امکان نداشت بتواند سالم برسند یک ساعت طول کشید نفسشان سرجایش بیاید،گفتیم مال کدام گردان هستید گفتند دیدبان هستند برای توپ خانه ،گفتیم ما همه جا را چک کردیم شما راندیدیم گفتند تویال سمت خود ما یک سنگر کمین بود انجا از خستگی خوابمان برد یک لحظه با ضربه سنگی بیدار شدیم ،دیدیم به عربی حرف میزنند شوکه شده بودیم یک دفعه یک خمپاره خرد بالا تر ازما اینها خوابیدن ما هم شروع به دویدن کردیم چند کلوله ازشلوارشان رد شده بود ولی ایه وجعلنا،به فریادشان رسیده بود،یادتمام عزیزان که در این عملیات شهید ویا مجروح شدن خالی،

سید حسن موسوی نژاد
سید حسن موسوی نژاد
3 سال قبل

جریان قاطرها یادم هست که یک قاطر ناتوان نشسته بود زیر بار مهمانها آقای مبرقعی آمد از دم قاطر بلند کند که یک لگد به چشم آقای مبرقعی زد و ما رفتیم بعد از ظهر گفتند آقای مبرقعی مفقود شده است خلاصه سال 71 داخل مینی بوس بودم که ایشان را دیدم خوشحال شدم پرسیدم شما مفقود بودید چه شد مگر؟ گفت وقتی قاطر به من لگد زد رفتم داخل سنگر متاسفانه یک خمپاره جلوی درب سنگر برخورد کرد کیسه های خاک ریخت روی هم و جلوی در مسدود شد گرفتم خوابیدم عصر بیدار شدم دیدم صدای عراقیها می آید که به عربی صحبت میکنند سر و صدا کردم متوجه حضور من در سنگر شدند و من را اسیر کردند. این خاطره خوشی بود برایم

سید حسن موسوی نژاد
سید حسن موسوی نژاد
3 سال قبل

سلام آقای نریمانی خاطرات شما با من چقدر شبیه هست. من لشکر ویژه شهدا بودم شهید فیروزی مقدم هم فرمانده ما بود من از بچه های بیرجند هستم.

ناشناس
ناشناس
1 سال قبل

سلام و خداقوت
حسن نجاری هستم گردان امام علی علیه السلام گروهان سلمان دسته یک عملیات نصر 4 فرمانده گروهان حناب مبرقعی بودند در پاتک کماندویی هم پنجم تیرماه 66 بودم دوستانی که اونجا بودند تماس بگیرند 09155203044

سید حسن موسوی نژاد
سید حسن موسوی نژاد
3 سال قبل

سلام من و شهید فیروزی مقدم آخرین نفرات بودیم که میخواستیم عقب نشینی کنیم که متاسفانه شهید فیروزی مقدم با ترکش شکمش پاره شد که دیگه کار برای ما سخت شد برای برگشتن خلاصه پنج نفر بودیم و یک نفر یک نفر با سرگرم کردن تیربارچی عراقی توانستیم عقب نشینی کنیم البته بدون شهید فیروزی مقدم که مجروح شده بود بالاجبار خداحافظی کریم و تیربارچی عراقی آمد سر پیکر نیمه جان شهید و تیر خلاص زد. خاطرات بسیار بدی برآیم رقم خورد که سخت است بیان کنم تا

ناشناس
ناشناس
3 سال قبل

سلام‌خسته‌نباشیدبنده‌برادرشهیدفریدون‌حاجیلو‌هستم‌لطفا عکسی‌یاخاطره‌ای ازشهیدفریدون حاجیلوداریدبزاریدتوسایت‌واگ‌دوستانشون توعملیات نصر۴ توغیدحیات هستن بامن تماس بگیرن تشکرنصر۴توقلعه‌دیزه شهیدشدن وپیکرپاکشون منطقه مونده باتشکر

همچنین ببینید
بستن