با ما در ارتباط باشید : 09199726467

شهدا

شهید عبدالرزاق علیشیری


شناسه


نام: عبدالرزاق

نام خانوادگی: علی شیری

نام پدر: سبحان

ولادت: 12 خرداد 1341

محل تولد: کرج

سن: 23 سال

وضعیت تاهل: متاهل

شهادت: 1 اسفند 1364

محل شهادت: فاو

عملیات: والفجر 8

یگان: لشکر 10 سیدالشهدا – گردان حضرت علی اصغر

رجعت و خاکسپاری: 13 سال پس از شهادت

مزار: کرج – امامزاده محمد

سایر اطلاعات: این شهید سرافراز، مدتی را رزمنده گردان حضرت علی اکبر علیه السلام بوده است.

 


زندگینامه


شهید عبدالرزاق علی‌شیری در 12 خرداد 1341 در چهارصد دستگاه کرج  واقع در دیده بجهان گشود. در دوران کودکی در اثر تب شدید از ناحیه پای چپ فلج گردید، طوریکه بعد از بهبودی نسبی از ناحیه آن پا می لنگید. در سال ۱۳۴۵ به شهرستان گنبد کاووس مهاجرت کردند و شهید مذکور تحصیلات ابتدایی و تا سال دوم راهنمایی را در همان شهر گذراند.

در سن ۱۲سالگی همراه والدین خود مجددا به کرج مراجعت نمود و در محله حاجی آباد سکنی گزیدند و پس از گذراندن تحصیلات متوسطه در رشته علوم تجربی در دبیرستان دهخدا در سال تحصیلی ۵۸-۵۹ موفق به اخذ دیپلم گردید.

از آنجایی که پای چپش فلج شده بود بر خلاف میلش از خدمت سربازی معاف گردید.  بعد از مدتی برای تامین امرار معاش خانواده در کارخانه روغن نباتی جهان به کارگری مشغول شد. در سال ۱۳۶۰به جبهه رفت و برای اولین بار مجروح گشت. پس از بهبودی، بار دیگر در سال ۱۳۶۱به جبهه سو مار اعزام گشت و در حمله مسلم بن عقیل در اثر اصابت ترکش راکت (بمباران هوایی) دست چپ خویش را از ناحیه کتف از دست داد. برای سومین بار سال 1362رهسپار فکه شد و در عملیات والفجر یک تیری به بغل گوشش اصابت کرد و برای چهارمین بار در جبهه پنجوین عراق در اثر اصابت چند ترکش شدیدا مجروح گردید.

وی در 16 آذر 1364  ازدواج کرد. هنوز دو ماه از دوران متاهلی‌اش نگذشته بود که دوباره در بهمن ماه، راهی جبهه و این بار، عملیات ام الرصاص شد. در ادامه عملیات والفجر هشت در شهر فاو بر قلب بعثیان یورش برده بودند که سرانجام در اولین روز از آخرین ماه سال 1364 به فیض شهادت رسید.

 

 


وصیتنامه


فرازی از وصیتنامه شهید عبدالرزاق علی‌شیری

در زندگی از پدر و مادرم بسیار سپاسگزارم. در کودکی زحمتم را کشیده‌اند و در نوجوانی هم همینطور. از گل روی شما شرمنده‌ام. حالا هم زندگی را در مرگ می‌بینم. این روح شجاع شما را تحسین می‌کنم.

خواهران و برادران عزیزم ؛ اگر شهید شدم انشاا… که در راه شهدا  قدم بردارید. حسن جان اگر من شهید شدم می‌خواهم برایم گریه نکنی و مثل یک مرد مومن سر پا بایستی که در غیر این صورت مرا ناراحت کرده‌ای.

شما باید مسئولیت خود را انجام دهید و بدانید که خداوند تعالی به ما جسم و روح داده، آن را هم روزی پس می‌گیرد و چه بهتر که به لطف و مرحمت او که این درِ رحمت یعنی شهادت را برایمان بگشاید و شهید شویم و این هیچ ناراحتی برایمان ندارد، بلکه افتخار ماست که شهید شویم.

و همسرم آنچه خدای توانا بخواهد خواهد شد و گریزی از آن نیست. شجاع باش و مقاومت کن. در بهشت شفاعتت را خواهم کرد. آنچه از اخلاق اسلامی با من شرط کرده بودید، نتوانستم به ظاهر عمل کنم. از خدا می‌خواهم که بعد از من همسری شایسته نصیبت کند و سفارش می‌کنم ازدواج کن که خدا تو را دوست بدارد.

خدا صبر عنایت فرماید به همه بازماندگانم.

ای مردم از قیامت بترسیم و از شهدایمان پند گیریم و شرمنده آنها نباشیم. توبه کنید ای آنهائی که از خدا دور هستید. دنیا گذراست و قیامتی هم هست. از همه طلب بخشش می‌کنم.

اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمّد رسول الله و اشهد ان امیر المومنین علی ولی الله و ان اولاد المعصومین حجج الله و ان امام الخمینی نائبهما بالحق.

کنار کارون منطقه عملیاتی

 


خاطرات


سرهنگ پاسدارابوالحسن علیشیری (برادر شهید):

برادرم نمونه نجابت و فداکاری بود. او از شروع جنگ تحمیلی همیشه در جبهه ها بود.

نه معلولیت و نه مجروحیت، هیچکدام سد راهش نشد.

او همچون کوه راسخ بود که تندبادها تکانش هم نمی دادند.

اسلحه را که از دستش گرفتند، شمشیر بدست گرفت. او نیامده بود که برگردد. آمده بود که برود…

 

 


تصاویر


مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همچنین ببینید
بستن