با ما در ارتباط باشید : 09199726467

-

دوباره داریم شهید می‌شویم!

خاطره برادر حبیب فردی

هر شب به برکت مهمان شدن مجازی در چادرهای شهدا و خواندن سوره واقعه در گروه مجازی همرزمان گردان، یاد شهدا می‌کنیم و لحظاتی را با حال و هوای آن روزها و شب ها، خوشیم.

دیشب اما در خواب، یقین کردم که آنها هم یاد ما می‌کنند و بلکه به نوعی منتظر ما هستند.

در خواب، شهید قاسم کشمیری، شهید جواد رهبردهقان، شهید مسلم اسدی، شهید حسین ظهوریان، شهید محمد موافق (گردان قمر بنی هاشم، گروهان والعادیات)، شهید حسن یداللهی و چند شهید دیگر که متأسفانه نشناختمشان را در خواب دیدم…

مسلم، حسین ظهوریان، جواد و قاسم کشمیری، پیش از بقیه وارد شدند و با صدای بلند، خطاب به من و حاج اکبر اسماعیلی گفتند:

پس چرا ایستاده اید؟!… دوباره دارند ما را شهید می‌کنند!

آنها دست حاج اکبر را گرفتند و بردند تا ببیند. من هم دنبالشان راه افتادم و رفتم. دیدم بچه ها با همان لباس رزمی که شهید شده بودند، بلند شده اند، ایستادند و می‌جنگند.

مات و مبهوت بودم…

به یکباره شهید قاسم کشمیری دست مرا گرفت، از آن منطقه بیرون آورد و به دنبالش، شهید مسلم اسدی هم حاج اکبر اسماعیلی را آورد.

قاسم به من گفت: حبیب دیدی؟

جواب دادم: بله دیدم.

گفت: پس با حاج اکبر بروید بچه ها را خبر کنید. ۴۰ نفر را بفرستید کمک بچه ها.

برگشتم پشت سرم را نگاه کردم، دیدم حدود ۱۷ نفر هستیم. گفتم: اما ما که الان ۱۷ نفر مانده ایم. بقیه را از کجا پیدا کنیم؟!…

قاسم گفت: حاج اکبر  می‌آورد. شما شروع کنید!!!!!

بعد از آن، شهدای دیگری را دیدم که در یک فضای مقدس و روحانی شهدا، آمده اند و مشغول توزیع نان های گرد و خاصی میان رزمندگان گردان حضرت علی اکبر علیه السلام هستند.

پرسیدم: این نان ها را خودتان پخته اید؟

گفتند: نه. به ما تحویل داده اند که برای شما بیاوریم.

***

همان لحظه، برای اذان صبح بیدار شدم. تا دقایقی هنوز سرمست بودم؛

حس خوب گرفتن دستم توسط شهید قاسم کشمیری

حس دیدن دوبارۀ بچه ها

حس بوی منطقه و دیدن لباس رزم

همه و همه غیر قابل توصیف است…

و من اکنون؛ هم سرمست این دیدارم، و هم در شگفت از معنای این خواب…

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
محمود روشن
محمود روشن
1 سال قبل

حبیب جان، با خوابت، اشک ریختم

خدیجه
خدیجه
1 سال قبل

عجب! شاید این خواب کنایه از روزهای آشوب این روزها باشد. شهدا حامی این انقلابند حتی پس از شهادت. خدایا ما را شرمنده امام و شهدا از دنیا مبر.

همچنین ببینید
بستن