با ما در ارتباط باشید : 09199726467

-

حاشیه‌ مراسم رونمایی کتاب بچه بازارچه

✍ به قلمِ برادر دکتر جواد چپردار

قریب به ۴ دهه از ایام دفاع مقدس می گذرد،چهره های زیر خاکی برخی از رزمندگان گردان حضرت علی اکبر(ع) به بهانه رونمایی از کتاب “بچه بازارچه” رونمایی میشود.نسیان به انضمام فاصله ها نام ها را از خاطرمان برده و کسوت،تکیدگی و جاماندگی از کاروان شهدا چهره های نورانی،جوان و پرنشاط آن روز های رزمندگان گردان را قدری چین انداخته یا چروک کرده و محاسنی که سپید گشته است ولی دل ها به زلالی همان دوران جنگ باقی مانده بود. به سید رضا فیض اردکانی گفتم خوش به حال حاج مجید رضاییان که با هر کسی مصافحه می کند یا رو در رو میشود به فراخور جانبازی طرف مقابل خود را معرفی می کند ولی به ما که می رسند در مصافحه گاهی ذهنمان هنگ می کند و برخی اسامی به یادمان نمی رسد.به حسین افشار گفتم با آمدن شما به این همایش مطمئن شدم که پایان ماجرا به شام ختم می شود ولی نشد البته برای من،رضا فیض و حسین افشار اینگونه نبود و شام میهمان حسین آقا شدیم،جای تان را خالی کردیم. آخر حسین افشار عادت به این نوع از دادن ها ندارد،هم شام می گیرد و هم می برد!!! نمی دانم خودش می گوید؛ برای “حاج حمید آقا” ولی یک روز در مراسم گرامی داشت فرمانده شهید دسته ویژه “آقا خسرو” وقتی به حسین افشار شام تعارف کردم،برای حاج حمید آقا هم گرفت،در حالی که فرمانده گردان خودش راوی همایش بود و در جلسه حضور داشت و … برادران عزیز گردان رضا تقی زاده،اکبراسماعیلی ومهدی زمانی هم شاهد بودند.
بگذریم وقتی دوست عزیزم “دکتر حمید قاسمی” از کتابش رونمایی شد یاد ایام دفاع مقدس افتادم،آخر من جای خیلی ها در مجتمع رزمندگان مستقر در اردوگاه میاندوآب امتحان دادم، حمید قاسمی،رضا فیض و … قبولی دیپلم و نمرات عالی دروس ریاضی و فیزیک را مدیون حضور من در جلسات امتحان بودند. روزی جای آقا رضا در اردوگاه میاندوآب قبل از عملیات بیت المقدس ۲ روبروی گردان در مجتمع رزمندگان امتحان فیزیک میدادم،مراقب امتحانات درست بالای سرم بود،پرسید: برادر چه خبر؟ توجه نکردم،دوباره پرسید شما سید رضا فیض اردکانی هستی؟ پاسخ ندادم، مجدداً سوال کرد آقا رضا کجاست؟؟؟ گفتم چطور؟ گفت من آقای پرستو،معاون رییس آموزش و پرورش کرج ( سید محمود فیض اردکانی) هستم و آقا رضا فرزند ایشان سال ها شاگرد کلاس من بوده و …تازه فهمیدم که علت سوالات مکرر آقای “مراقب” به چه دلیل بود!!! شانس آوردیم که معاونت و ارادت رییس آموزش و پرورش کرج به دادمان رسید و نمره فیزیک رضا همان “۲۰” شد!!! حالا امتحانات جای آقا حمید باشد به وقت رونمایی کتاب دیگرش که ادامه خاطرات بعد از جنگ باشد،البته اگر اجازه چاپ داشته باشد.!!! ولی حتماً راوی خاطرات رونمایی آن کتاب “ابوالفضل محمدی” و “حسین افشار” هم سفر آن سوی آب ها باشند.
راستی یادم آمد، روز های جنگ، وقتی مرخصی می آمدیم یا بین دفعات اعزام مان بود من و آقا حمید در همین سازمان هنری در معیت “مرتضی سرهنگی” و “مرتضی آوینی” در نوشتن کتاب های خاطرات “سوره” و “روایت فتح” توفیق حضور داشتیم و …
خلاصه از اینکه رونمایی کتاب رزمنده با صفای گردان حمید قاسمی بهانه ای شد تا با دیدار فرماندهان و رزمندگان گردان حضرت علی اکبر (ع) خاطره و یاد آن ایام دست نایافتنی، نایاب و باور نا کردنی مرور گردد و قدری از تنگی های دلمان را بگشاید و برای ساعاتی اندوه گرفتاری و فراق جاماندگی هایمان به نسیان سپرده شود،خدا را شاکریم و از راوی کتاب ممنونیم.
خواستم از همه ی دوستان حاضر در محفل این رونمایی بنویسم،نگران آن بودم نام دوستی از قلم بیافتد یا نوشته ام طولانی گردد،شاید یه وقتی توفیق شد تا به محضر سایر دوستان و خاطرات نانوشته ی ایشان هم ورود کردیم به شرط آن که عمر،سعادت، هوش اندک و اجازه دوستان یاری و امکان آن را مهیا سازد.

و آخر کلام آن که؛
” یاد باد،آن روزگاران یاد باد”

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همچنین ببینید
بستن