یک شب تو چادر احمد اینها با بچه ها جمع شده بودیم و از هر دری حرف میزدیم.
من شروع کردم به صحبت کردن درباره یکی از بچه ها که تو جمع نبود, بلافاصله احمد خیلی محکم و جلوی همه بچه ها به من گفت که دیگه ادامه نده چون داری غیبت میکنی.
اون شب خیلی به من برخورد. این برخوردش با بقیه شخصیتش که خیلی محجوب بود اصلا هماهنگی نداشت.
اون شب گذشت تا اینکه شب عملیات بیت المقدس ۶ بالای ارتفاعی که تازه تسخیر شده بود, یک پیکر دیدم که روی صورتش رو پوشانده بودن,
احمد نوری
3 سال پیش
باسلام به خادمان گردان حضرت علی اکبر( ع) تعدادی از عکس ها مربوط به شهید فرامرز سخایی پور می باشد که در عملیات نصر ۴ به شهادت رسیده است . التماس دعا
یک شب تو چادر احمد اینها با بچه ها جمع شده بودیم و از هر دری حرف میزدیم.
من شروع کردم به صحبت کردن درباره یکی از بچه ها که تو جمع نبود, بلافاصله احمد خیلی محکم و جلوی همه بچه ها به من گفت که دیگه ادامه نده چون داری غیبت میکنی.
اون شب خیلی به من برخورد. این برخوردش با بقیه شخصیتش که خیلی محجوب بود اصلا هماهنگی نداشت.
اون شب گذشت تا اینکه شب عملیات بیت المقدس ۶ بالای ارتفاعی که تازه تسخیر شده بود, یک پیکر دیدم که روی صورتش رو پوشانده بودن,
باسلام به خادمان گردان حضرت علی اکبر( ع) تعدادی از عکس ها مربوط به شهید فرامرز سخایی پور می باشد که در عملیات نصر ۴ به شهادت رسیده است . التماس دعا
با سلام و تشکر از شما برادر گرامی بابت تذکرتان
مواردی که فرمودید اصلاح شد.