با ما در ارتباط باشید : 09199726467

شهدا

شهید اکبر کریمی


شناسه


نام: اکبر

نام خانوادگی: کریمی مرجقل

نام پدر: ابراهیم

ولادت: 1339

محل تولد: گیلان، شهر جمعه بازار، روستای مرجقل

شهادت: 14 اسفند 1365

محل شهادت: شلمچه

عملیات: تکمیلی کربلای 5

یگان: لشکر 10 سیدالشهدا – گردان علی اکبر

برادر ایشان؛ اصغر کریمی نیز به شهادت رسیده است.


وصیتنامه


بسم الله الرحمن الرحیم

 و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بن احیاء عند ربهم یرزقون

شهادت می دهم که خدا یکی است و معبودی جز او  نیست و خالق آسمان و زمین و هرچه در آن است می باشد و شهادت میدهم محمد (ص) فرستاده و نبی اوست و خاتم پیغمبران است و شهادت می دهم که امیرالمومنین امام اول من و یازده فرزند اسلام پاک او و حضرت زهرا(س) امامان بعد از ایشان هستند و آخر آنها امام زمان(عج) که در غیبت به سر می برد و با ظهورش زمین را از عدل و داد پر می کند.

با درود و سلام به امام امت، رهبر مسلمانان جهان خمینی کبیر و سلام به روان پاک شهدای اسلام و درخواست صبر نزد درگاه خداوند متعال برای خانواده شهدا. این وصیتنامه حقیر اکبر کریمی است.

تقاضا دارم مسائلی را که تذکر می‌دهم و درخواست می کنم عزیزانم رعایت کنند.

وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنَا هرکس جهاد کند در راه خدا به راستی خدا او را هدایت می کند به راه خودش. خدا را صد هزار مرتبه شکر می کنم که مرا هدایت کرد. اگر او این راه را نشانم نمی داد و مرا هدایت نمی کرد معلوم نبود کجا بودم.

بعد از خداوند، قرآن و پیغمبر و ائمه و سپس مادرم که بسیار زحمت مرا کشیده، شرمنده او هستم و درمانده ام از سپاسگذاری از زحماتش. که اگر درخت قلم شود و آسمان نوح شود و دریاها مرکب، توان یک شب بیداری مادر کنار فرزندش را ندارد. حالا من چگونه می خواهم این همه رنج او را جوابگو باشم؟ فقط دست او را می بوسم و از خدا می خواهم که جزای خیرش دهد.

بعد از شهادت برادرم اصغر که در درون من چون شعله آتش زبانه کشید و جگرم را کباب کرد. برادرم، او را که خیلی دوست می داشتم. او با رفتنش روح مرا زنده کرد و به او و روح او قول دادم که راهش را ادامه دهم و تفنگ زمین افتاده اش را بردارم و این راه، راه اسلام را ادامه دهم. به یاد “شهید ابراهیم آرامش” که او را هم خیلی دوست داشتم و به یاد این دو شهید، وارد این گردان شدم تا از همین گردانی که الان هستم به طرف دشمن حرکت کنم و با دیگر رزمندگان به دشمن حمله کنیم. از برادرانم علی – بهمن – سیروس – عباس و حسنِ آرامش و دوستان حلالیت می طلبم. تمنا دارم اگر از ناحیه من آزاری به آنها رسیده است مرا عفو کنند.

خواهرانم و فرزندانشان تقاضای حلالیت دارم و از آنها می خواهم که با گریه و شیون خود، مادرم را آزرده نکنند.

از همه فامیل حلالیت می طلبم. از همسرم معذرت می خواهم که نتوانستم آنچنان که باید، وسایل رفاه و آسایش آنها را فراهم کنم و از او می خواهم که در شهادت من صبر کند تا خداوند با فضلش با ما رفتار کند.

مقتضای زمان و نیاز اسلام بود که من به جبهه بروم و این دلیل بر آن نمی باشد که خدای نکرده علاقه ای به خانواده ام ندارم. دوست دارم که محسن مرا خوب تربیت کنی و به او درس اسلام یاد بدهی. قیم و سرپرست بچه ام و وکیل بچه من؛ برادرم سیروس می باشد.

سیروس جان، برایم خرج نکنید. راضی نیستم. همۀ آن ها را به خدا می سپارم.

التماس دعا

12 اسفند 1365

اکبر کریمی (اهواز)


خاطرات


https://www.ali-akbar.ir/19304/%da%a9%d8%a8%d9%88%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%ae%d9%88%d9%86%db%8c%d9%86-%d8%a8%d8%a7%d9%84/


تصاویر


مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همچنین ببینید
بستن