بنام خدا حقیر اولین باری که شهید حمید لریجانی را دیدم زمان مرخصی گردان حضرت علی اکبر (غ) بود. مرخصی زمانی بود که چند هفته ای از سیل تجریش می گذشت. من تلفنی به آقا عدنان گفتم بریم دربند ببینیم وضعیت چطوری هست!؟ عدنان گفت باشه منتها یکی از بچه جنگ بنام حمید لریجانی هم بامن هست.خیلی بچه خوبیه، منهم گفتم چه بهتر. خلاصه سه نفر رفتیم دربند، گپ و گفتم با حمید برای اولین بار شروع شد، مزاح میکردیم که اول حنید بعنوان اطلاعات عملیات بر جلو بعد من میرم، عدنان هم هدایت تفحص دربند تجریش را بعهده بگیره… ادامه مطلب »
بنام خدا حقیر اولین باری که شهید حمید لریجانی را دیدم زمان مرخصی گردان حضرت علی اکبر (غ) بود. مرخصی زمانی بود که چند هفته ای از سیل تجریش می گذشت. من تلفنی به آقا عدنان گفتم بریم دربند ببینیم وضعیت چطوری هست!؟ عدنان گفت باشه منتها یکی از بچه جنگ بنام حمید لریجانی هم بامن هست.خیلی بچه خوبیه، منهم گفتم چه بهتر. خلاصه سه نفر رفتیم دربند، گپ و گفتم با حمید برای اولین بار شروع شد، مزاح میکردیم که اول حنید بعنوان اطلاعات عملیات بر جلو بعد من میرم، عدنان هم هدایت تفحص دربند تجریش را بعهده بگیره… ادامه مطلب »