با ما در ارتباط باشید : 09199726467

شهدا

شهید محمدرضا دهقانی اشکذری


شناسه


نام: محمدرضا

نام خانوادگی: دهقانی اشکذری

معروف به: دهقان

نام پدر: مهدی

ولادت: 1347

شهادت: 15 اسفند 1365

عملیات: تکمیلی کربلای 5

یگان: لشکر سیدالشهدا – گردان علی اکبر – گروهان فتح

مسئولیت: پیک گردان

مزار: کرج – امامزاده محمد


زندگینامه


شهید محمدرضا دهقانی اشکذری در اسفندماه 1347، در تهران چشم به جهان گشود. تحصيلات ابتدائي و راهنمائي خود را درشهرستان كرج با موفقيت به اتمام رساند و وارد دبيرستان دهخدا شد.

او قبل از انقلاب اسلامي با وجود اينكه نوجواني بيش نبود ولي دركنار والدين و همراه و همگام با امت بپا خاسته در راهپيمائيها و تظاهرات شركت مي كرد و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل بسيج و پايگاههاي مقاومت مردمي با علاقه فراوان و اصرار زياد جهت ثبت نام به بسيج محل مراجعه ولي بخاطر كمي سن او را نپذيرفتند و اما سرانجام با وساطت مادرش به مدرسه عشق بسيج راه يافت تا درس ايثارحسين(ع) را از زبان خميني بشنود و به ارتش مهدي(عج) بپيوندد. او عاشقانه و مشتاقانه در كنار ساير برادران انقلابي و اسلامي خود دربسيج فعاليت مي كرد و به حفظ و حراست از ارزشهاي والاي انقلاب و تامين امنيت و آرامش مردم مشغول بود و به تحصيلات خود نيز ادامه مي داد.

با شروع جنگ تحميلي، پس از فعاليت هاي زياد توانست سال 61 عازم جبهه شود. او در جبهه با فراگيري فنون خنثي كردن مين به گروه تخريب پيوست و درطي چندين عمليات به عنوان تخريبچي شركت نمود ولي با وجود حضور در كنار رزمندگان كفرستيز اسلام وي از ادامه تحصيل و كسب معرفت غافل نبود و لذا از سال61، ضمن ثبت نام در مدرسه چندين ماه را در كنار رزمندگان سپري مي كرد و به همين صورت او از سال61 تا 65، به مدت پنج سال ضمن حضور در جبهه تحصيلات خود را نيز تا كلاس سوم دبيرستان ادامه داد و مبارزه با دشمن متجاوز و ديو جهل را همزمان پيش برد و سرانجام در هر دو مورد پيروز و سربلند شد.

او جواني آرام و متين و بسيار خوشرو بود و نسبت به مسائل انقلاب حساسیت خاصی داشت. گاهي از سستي حزب الله در امور مملكتي ناراحت می شد و از بي حجابي بيزار بود.

سه بار دچار موج گرفتگي و مجروحيت و شيميائي شد. در عملياتها به عنوان تخريبچي، بيسيمچي، غواص، پيك و معتمد فرمانده عمليات شركت نمود و در يكي از عمليات ها موفق به گرفتن سه اسير از دشمن شد. سرانجام در مرحله تکمیلی عمليات كربلاي 5 به درجه رفيع شهادت نائل آمد. تربت پاک شهید در امامزاده محمد کرج نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است.


وصیتنامه


بسم الله الرحمن الرحیم

«ولا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»

با سلام و درود بر امام زمان (عج) و نایبش امام خمینى بت شکن زمان ، امید محرومان و مستضعفان و با سلام و درود به خدمت پدر و مادرعزیزم و برادر و خواهرانم و دوستان و امت حزب الله . من داوطلب شدم که در راه دین مبین اسلام و براى پیروزى رساندن انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمینى که همچون شیرى مقاومت مى کند و به فرمان او روانه جبهه شدم و حال که پدر و مادرم شهادت نصیبم شد.

از شما مى خواهم که در درجه اول مرا حلال کنید و بعد از خداوند منان بخواهید که این امانت ناقابل را از شما بپذیرد . خوشحالم که جانم را نثار اسلام و مکتب محمد (ص) و على (ع) مى کنم و افتخار مى کنم که ایدیولوژی ام اسلامى است ، اسلامى که به من فهماند درست بیندیشم و عمل کنم ، بنده حقیر زمانى به مکتب اسلام آشنا شدم که ۱۳ ساله بودم و قدم به بسیج نهادم و از جو درونى بسیج استفاده نمودم از آن برادران ایثارگر که از زندگى و پدر و مادر خویش مى گذشتند و به جبهه ها مى شتافتند و جان خویش را فداى اسلام مى کردند .

از تمامى برادران حزب الله مى خواهم که این سنگر مقدس را که بسیج است پر کنید و خالى نگذارید که مبادا یک عده در این لباس مقدس به اسلام و قرآن لطمه وارد نمایند، گر چه نمى توانند چونکه بسیج مدرسه عاشقان خداست  و از برادران بسیجى مى خواهم که جبهه ها را خالى نگذارید و به جبهه ها بشتابید که به فرموده امام « شما براى حفظ اسلام دارید جنگ مى کنید » .

خدایا تو را شکر مى کنم که زندگى و حیات مرا در این مقطع زمان قرار دادى که توأم با سختیها و آزمایشهاى مختلفى مى باشد. معبودا، معشوقا ترا شکر مى گویم که سختیها و رنجها و مصیبتهاى مختلفى بر من روا داشتى ، خدایا از تو سپاسگذارم که موفق شدم در جنگ تحمیلى در این جهاد مقدس شرکت کنم. اى مردم قدر این موقعیت ، جنگ را بدانید . این جنگ خیلى پر برکت مى باشد، این جنگ چیز خوبیست ، آزمایش الهى است . در زمان جنگ و سختیها چهره ها آشکار مى شود ، انسانها مورد آزمایش قرار مى گیرند.

اى مردم چهره هاى انسانها را در این زمان بشناسید ، انسانهاى مومن و با تقوى و مخالف آن انسانهاى منافق را با هم تمیز دهید. در این موقعیت چهره هاى منافق گونه افرادى که به انقلاب لطمه مى زنند را بشناسید و در مقابلشان سکوت نکنید، به خسارات و تلفاتى که جنگ به همراه دارد، نگاه نکنید. به والله این جنگ برکات زیادى دارد که اگر مرد جنگ و کارزار بودید، درک خواهید کرد.

مادرجان، حال وقت آن رسیده است که رسالت زینب وار خود را نشان دهى.

پدرم درود بر تو که چون ابراهیم زمان فرزند خویش را به فرمان امام امت به قربانگاه فرستادى و شما مى دانید که مرگ براى همه هست و انسان یک روزى مى میرد پس چه بهتر که در راه خدا به شهادت برسد . شما از رفتن من ناراحت نباشید چون رضاى خداوند در این امر بوده است که «انا لله و انا الیه راجعون» . و اى مردم براى شهدا گریه کنید که به فرموده امام امت گریه کردن براى شهید انقلاب را زنده نگه مى دارد. لیکن تنها گریه کردن براى شهدا کافى نیست. سعى کنید ادامه دهنده راه آنها باشید. سلاح آنها بر زمین نباشد که در غیر این صورت روز محشر جوابگو نخواهید بود .

اى مردم براى مبارزه فى سبیل الله بپا خیزید. «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّه»(انفال/۳۹) برادران و خواهران مبادا غافل شوید و به مادیات روى آورید و براى خودتان درجات و مقام دنیوى و زندگى بهتر بخواهید هر کارى که مى خواهید انجام دهید، براى رضاى خدا باشد . توبه و دعا را از یادنبرید که بهترین درمانها براى تسکین دردهاست همیشه به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید . پدر و مادرم و امت حزب الله به نماز اهمیت بدهید خصوصا نماز جماعت و دعاى کمیل وتوسل را از یاد نبرید و امام امت را تنها نگذارید و همیشه از او تبعیت کنید و این نعمت گرانبها را قدردان باشید .

خدایا گناهانم وافر است که با کوله بارى پر از گناه بسویت مى آیم و از تو مى خواهم که مرا شامل رحمت خویش بنمایى و از بخشیده شدگان درگاهت قرار بده از تمامى دوستان و آشنایان مى خواهم که اگر در حق آنها کوتاهى کرده ام مرا حلال کنند . در آخر از خداى متعال مى خواهم که نزول امام زمان را سریعتر بگرداند و بر سلامتى نایبش امام خمینى بیفزاید . ……والسلام علیکم و رحمت الله و برکات

بیست و پنجم بهمن ماه ۱۳۶۵


خاطرات


  • محمود روشن (همرزم شهید و نویسنده کتاب اعزامی از شهر ری):

شهید عزیز و گرامی و دوست داشتنی محمدرضا دهقانی، در مرحله تکمیلی کربلای ۵ توی کانال، موقع بیرون آمدن از کانال و وارد شدن به محوطه بدون حفاظ به شهادت رسید؛ محوطه ای که بیل مکانیکی نتوانسته بود کانال بزند چون دشمن، بیل مکانیکی را زده بود و از کار انداخته بودند.

محمدرضا جلوتر از من بود و قناسه به او خورد، چون در جا شهید شد.
خوشا بحالش
روحش شاد ان شاءالله

نفر ایستاده در سمت راست: محمود روشن نفر ایستاده در وسط: شهید محمدرضا دهقانی نفر ایستاده در سمت چپ: شهید محسن ایوبی
  • نحوه شهادت (محمود روشن؛ همرزم شهید و نویسنده):

مشغول مرحله تکمیلی عملیات کربلای 5 بودیم. هنگام عقب نشینی، همه از مسیر بالای کانال رفتند و دیگر کسی نمانده بود. حاج حمید (فرمانده گردان) و بی سیم چی هم چند دقیقه قبل عبور کرده بودند. بعد از آنها محسن به من گفت پشت‌سر من بیا و خودش شجاعانه بلند شد و رفت. پشت‌سر محسن یکی از نیروها بلند شد و رفت که بلافاصله بعد از بلند شدن او از کانال و حرکت کردن به سمت دهانۀ کانال، مورد اصابت تیرِ تک‌تیرانداز قرار گرفت و شهید شد و راه کانال را بست.

من مانده بودم و پیک گردان به نام محمدرضا دهقانی (که ما او را برادر دهقان صدا می زدیم). برادر دهقان سینه‌خیز رفت و پای آن شهید را کشید تا او را پایین بکشد و راه را باز کند. هرچه سعی کرد نتوانست آن شهید را پایین بکشد تا راه باز شود. من سینه‌خیز رفتم و به او کمک کردم و آن شهید را از دهانۀ کانال پایین کشیدیم و پیکر او را کنار کانال گذاشتیم تا راه باز شود.

بعد از باز شدن کانال، برادر دهقان گفت: «من می‌رم.» و بلافاصله حرکت کرد. دهقان از کانال بلند شد و رفت. برای یک لحظه من سرم را بلند کردم که ببینم آیا رفت، که دیدم کف پوتین دهقان رفت بالا و سپس به زمین آمد. فهمیدم تک‌تیراندازهای عراقی او را هم به شهادت رساندند.

تمام این لحظه‌ها فقط در چند ثانیه اتفاق افتاد.

من با خودم فکر کردم حالا که تک‌تیرانداز لولۀ اسلحه‌اش را با سر کانال تنظیم کرده و برادر دهقان را به شهادت رسانده است، مدت‌زمان کوتاهی طول می‌کشد تا مجدداً به سمت ورودیِ کانال نشانه‌گیری کند، پس بهتر است از این فرصت استفاده کنم و بدون از دست دادن زمان بلند شوم و سریع حرکت کنم؛ یا شهید می‌شوم یا عبور می‌کنم. اگر مکث می‌کردم رعب و ترس در دلم می‌افتاد.

کلاه آهنی بر سر داشتم، ولی اسلحه را کنار گذاشتم. با همین تصمیم بسم الله الرحمن الرحیم گفتم و به‌سرعت برخاستم و از دهانۀ کانال به سمت محوطۀ باز دویدم. تصمیم‌گیریِ من در کسری از ثانیه اتفاق افتاد.

وقتی از دهانۀ کانال بیرون پریدم ابتدا با پیکر پاک شهید دهقان که لحظاتی قبل به شهادت رسیده بود مواجه شدم. بعد پیکر چند شهید دیگر را در دهانۀ کانال دیدم. حدسم درست بود و تک‌تیراندازهای دشمن دهانۀ کانال را نشانه گرفته بودند و با دیدن من تیراندازی کردند. از اینکه چرا هیچ‌کدام از تیرها به من نمی‌خورد تعجب کرده بودم.

منبع: کتاب اعزامی از شهر ری، صفحه 393-392

  • مادر شهید:

یکبار خواب بدی دیدم… به دلم افتاد که پسرم بیمار شده!

چند روز بعد، وقتی تماس گرفت، پرسیدم: محمدرضا، مریض شده ای؟

جواب داد: نه مادر!

گفتم: خواب بد دیدم.

گفت: نگران نباش! وقتی آمدم برایت تعریف می کنم…

بعدها فهمیدم در عملیات، همرزمش «مهدی ازیری» به شهادت رسیده و محمدرضا طاقت نیاورده که  پیکر دوستش در منطقه باقی بماند. او را در بغل گرفته و با سختی و مشقت زیاد، از باتلاق و پستی و بلندی همراه خود به عقب آورده. وقتی رسیده، از شدت خستگی بیهوش شده و چنان کمردرد شدیدی گرفته که دو هفته در بیمارستان بستری شده.

https://www.ali-akbar.ir/18287/%d8%a8%d8%b2%d8%b1%da%af%e2%80%8c%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%90-%da%a9%d9%88%da%86%da%a9%e2%80%8c%d9%82%d8%af/


تصاویر


مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همچنین ببینید
بستن