
خاطره سید حسن قاسمی فرد
درباره شهید مسلم اسدی
در اردوگاه کوثر که بودیم؛ مقابل چادر مخابرات، محوطهای را با چوب، محصور کرده بودیم و بعضی شبها که فرصتی دست میداد، آتشی در وسط آن درست میکردیم، می نشستیم گرداگردش و از هر دری سخنی...
به این ترتیب، هم زمان میگذشت، هم از طریق صحبت با دوستان، بار دلتنگی خانواده از روی دلمان سبکتر میشد.
یادم میآید یک شب شهید مسلم اسدی میگفت:
«بچه ها! شاید زمانی برسد که برای نوههایمان تعریف کنیم این جنگ را... و بگوییم با تیر و آ...
Read More