
خاطره مادر شهید قربان (سعید) بورقی:
اولين پنجشنبه سال 1365 بود...
به «امامزاده محمد» رفتم. وارد قطعه شهدا شدم كه فاتحه اي قرائت كنم، مادري را بر سر مزار فرزندش ديدم. درآن لحظه حال عجیبی به من دست داد. گويا كسي به من گفت: به زودی اينجا مزار فرزندخواهد بود!...
آن زمان سه تا پسرهایم در جبهه بودند. احساس کردم مدت کوتاهی نمی گذرد نوبت من مي شود كه بر سر مزار فرزند خود بنشينم... همان دم، خدا را شكر كردم و گفتم: خدايا! راضی ام به رضايت و بعد به دو دوستی كه همراهم بودند گفتم: همین ر...
Read More