روایت شهادت دو برادر در یک عملیات
از زبان مهری معارفوند؛ خواهر شهیدان حاجی مراد معارف وند و محمد معارف وند
جنگ که شروع شد، سه برادرم راهی جبهه شدند...
محمد آنموقع در کلاس سوم راهنمایی مشغول تحصیل بود که عزم رفتن کرد.
مادر گفت: «صبر کن. زود است. بگذار کمی بزرگتر شوی بعد برو!»، اما محمد ناراحت شد و گفت: «نه؛ من باید بروم.»
البته قد بلند و هیکل و محاسنش طوری بود که بیشتر از سنش نشان می داد. عاقبت رفت و 5 سال در جبهه در عملیات های مختلف شرکت کرد. محمد حتی چند ماه هم در...
Read More
شهید محمد معارف وند
جبران ۹ سال فاصله، در کمتر از ۹ ساعت

هر دو برادر در یک عملیات به شهادت رسیدند...
برادر بزرگتر؛ حاجی مراد، که شهید شد، محمد در چند قدمی او بود. بر بالین برادر حاضر شد و پیکر بی سر و دست او را در آغوش گرفت.
آری تاریخ تکرار می شود و این بار کربلا در دشت شلمچه رقم می خورد.
محمد تنها چند ساعت بعد، به برادر شهیدش ملحق شد.
او 9 سال از برادر کوچکتر بود، ولی در کمتر از 9 ساعت، خود را به او رساند.
بچهها از محمد خواستند تا همراه پیکر برادرش به عقب برگردد، چون ممکن بود به خاطر نداشتن سر،...
Read More