
به قلمِ برادر مسعود سرآبادانی
"دیگه نمی تونم تو چشمای مادر بزرگوار رضا مصطفی نگاه کنم"؛
محمد این جمله را با چشمانی اشک آلود اما با لحنی محکم و صدایی بی لرزش بیان نمود.
حال آدم ها را بیشتر از برق نگاهشان میشود فهمید ولی بدون شک لحن سخن نیز در فهم منظورشان نقش اساسی دارد. چشمان قهوه ای وباران زده محمد از احساس حزن آلود او نسبت به درد و رنج مادری به خاطر شهادت دومین پسرش سخن می گفت؛ اما صلابت صدایش خبر از تصمیمی جدی برای پریدن و کربلایی شدن می داد. او این جمع کردن حزن و حماسه ...
Read More